در زبان انگلیسی واژه های
FriEND (دوست)
BoyfriEND (دوست پسر)
GirlfriEND (دوست دختر)
BestFriEND (بهترین دوست)

همگی سه حرف 
END (خاتمه) را بهمراه دارند.

اما کلمه 
FamILY (خانواده) سه حرف ILY را دارد که همان مخفف "I Love You" می باشد
و جالب است بدانید :

خنده FAMILY= Father And Mother I Love You

 


تاريخ : پنج شنبه 5 شهريور 1394برچسب:انگلیسی, | 11:16 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |


In the name of God

  

 

        × سلام , خوش اومدی دوست عزیز!!!                                             

×  پیشنهادات و انتفادات رو با استفاده از نظر دادن بهمون بگین

× به علت حجم بالای مطالب ، بیشتر مطلب ها تو ادامه مطلبه .

× کاربران عزیز می توانند نظرات خود را دربخش نظرات این وبلاگ و یا از طریق برنامه لاین

نظرات خود را مطرح نمایید.( ID Line : ali258110 )



تاريخ : سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:, | 11:37 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

 

http://www.cinemakhabar.ir/Picture/20120922124212_88888888889.gif



تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 15:47 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

لوازم التحریر دهه 60

 

 

 

 

 

                    http://ibna.ir/images/docs/files/000184/nf00184853-1.jpg



تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:, | 15:27 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

بابا غصه نداره تا چشم به هم بزنی تموم میشه …
“زمزمه های پدر و مادر در عصر 31 شهریور”
.
.
تقدیم به متولدین 73 به بعد :
اول مهر ماه شنبس …
غروب جمعه ی 31شهریور …
صدای اذانم میاد !
فرداش باید بری مدرسه بعد 3 ماه …
تصورِشم عذاب آوره ؛ وای داره گریم میگیره ، دستمال کاغذی برسون …
.
.
سوال : یکشنبه میایی دانشگاه یا سه شنبه ؟
پاسخ صحیح : بعد از حذف و اضافه …
.
.
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایستادی ، یه نفر میومد و بهت میگفت : با من دوست میشی ؟؟؟
.
.
شما یادتون نمیاد ، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی ، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد …
.
.
شما یادتون نمیاد ، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده !
.
.
شما یادتون نمیاد ، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه …
احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم ، دلتون بسوزه !
.
.
شما یادتون نمیاد ، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
.
.
یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه :
یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !
.
.
تفاوت دو جنس رو از اینجا بفهمید که دخترا دو ماه قبل از سال تحصیلی جدید لوازم تحریرشون آمادس ولی پسرا سه هفته بعد از شروع مهر تازه یادشون میاد حتی کتاباشونو نگرفتن …
.
.
یادش بخیر تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند ، اونکه وارد میشد هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد ، محکمتر رو میز میکوبیدیم …
.
.
یادش بخیر دبستان که بودیم هرچی میپرسیدن و میموندیم توش ، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
.
.
یادش بخیر صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو …
.
.
یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد ، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم …
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !
.
.
یادش بخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم …
.
.
یادتون میاد ؟؟؟
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …



تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:اس ام اس های بازگشایی مدارس, | 15:16 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

طنز بازگشایی مدارس

بازگشایی مدارس و اول مهر



تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393برچسب:مدرسه, | 15:13 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

ضرب المثل های انگلیسی با ترجمه فارسی


 


You’re only young once

آدم هميشه كه جوان نمی ماند؛ قدر جوانی را بدان.

Your sins will find you out

مكن بد كه بد بینی از يار نيك نرويد ز تخم بدی بار نيک

غم و شادمانی نماند و لیک جزای عمل ماند و نام نیک

You can’t make an omelette/omelet without breaking eggs

تا خراب نشود، آباد نمی شود؛ بی مايه فطير است.

You can not serve God and mammon

هم خدا خواهی و هم دنيای دون

اين محال است و جنون ای ذولفنون

You may end him but you’ll not mend him

توبه گرگ مرگ است.

You can lead a horse to water, but you can’t make him drink

هيچ كاری با زور درست نمی شود؛ زور همیشه کارساز نیست.

You win some/a few, you lose some/a few

زندگی برد و باخت دارد.

You are what you eat.

غذای انسان ماهیت انسان را می سازد.

You have take the good with the bad

بايد خوب را با بد پذيرفت.

A Younger idler, an old beggar

جوان بیکار امروز، گدای پیر فرداست.

در جوانی کار کن تا در پیری گدایی نکنی.

You reap what you sow.

خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم

ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم

You pay your money and you take your choice

هر چقدر پول بدهی همان قدر آش مي خوری.

You can do anything, but not everything

شما می توانید هر کاری را انجام دهید اما نمی توانید همه کارها را انجام دهید.

You can’t put the clock back

گذشته ها گذشته است.

Years teach us more than books

سالها بیشتر از کتابها به ما درس می دهند.

You want a thing done, do it yourself

کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

You can’t keep a good man down

خواستن توانستن است.

You saw nothing, you heard nothing

شتر ديدی نديدی.

You took the words out of my mouth

جانا سخن از زبان ما مي گويی.

You are scraping the bottom of the barrel.

ملاقه ات به ته ديگ خورده است.
<

تاريخ : شنبه 21 تير 1393برچسب:, | 11:3 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

دعای پدر

 

A young man was getting ready to graduate college. For many months he had admired a beautiful sports car in a dealer’s showroom, and knowing his father could well afford it, he told him that was all he wanted.

As Graduation Day approached, the young man awaited signs that his father had purchased the car. Finally, on the morning of his graduation his father called him into his private study. His father told him how proud he was to have such a fine son, and told him how much he loved him. He handed his son a beautiful wrapped gift box.

Curious, but somewhat disappointed the young man opened the box and found a lovely, leather-bound Bible. Angrily, he raised his voice at his father and said, “With all your money you give me a Bible?” and stormed out of the house, leaving the holy book.

 Many years passed and the young man was very successful in business. He had a beautiful home and wonderful family, but realized his father was very old, and thought perhaps he should go to him. He had not seen him since that graduation day. Before he could make arrangements, he received a telegram telling him his father had passed away, and willed all of his possessions to his son. He needed to come home immediately and take care things. When he arrived at his father’s house, sudden sadness and regret filled his heart.

 He began to search his father’s important papers and saw the still new Bible, just as he had left it years ago. With tears, he opened the Bible and began to turn the pages. As he read those words, a car key dropped from an envelope taped behind the Bible. It had a tag with the dealer’s name, the same dealer who had the sports car he had desired. On the tag was the date of his graduation, and the words…PAID IN FULL.

How many times do we miss spirit’s blessings and answers to our prayers because they not arrive exactly as we have expected?


 

 جوانی داشت از دانشگاه فارغ التحصیل می شد.مدتهای زیادی بود که یک ماشین اسپرت زیبا در ویترین مغازه یک فروشنده، توجه او را جلب کرده بود و میدانست پدرش از عهده خرید آن بر می آید،و به پدرش گفت آنجه میخواست.

وقتی روز جشن فارغ التحصیلی رسید،مرد جوان منتظر بود پدرش ماشین را به او تقدیم کند.سرانجام ،صبح روز فارغ التحصیلی ،پدر او را به اتاق مطالعه اش خواند.پدرش به او گفت که چقدر به داشتن پسری مثل او افتخار میکند،و چقدر او را دوست دارد.او به پسرش جعبه کادویی زیبایی داد

مرد جوان با کنجکاوی اما کمی ناامید،جعبه را باز کرد و کتاب مقدس انجیل با پوست چرمی را دید .با عصبانیت صدایش را روی پدرش بلند کرد و گفت: با این همه پولت،به من انجیل میدهی؟ و با بجا گذاشتن کتاب مقدس اتاق را ترک کرد
سالهاگذشت و مرد جوان در کارش خیلی موفق بود.او خانه ای زیبا و خانواده ای فوق العاده داشت اما پی برد پدرش خیلی پیر شده است و فکر کرد شاید باید سری به او بزند.او پس از روز فارغ التحصیلی،دیگر پدرش را ندیده بود.قبل از اینکه مقدمات سفر را آماده کند،تلگرافی دریافت کرد که خبر داد پدرش فوت کرده و تمام دارایی اش را به پسرش بخشید.او باید فورا به خانه میرفت و مراقبت از اموال را بعهده میگرفت.وقتی به خانه پدرش رسید،یکباره ناراحت شد و از ژرفای وجودش احساس پشیمانی کرد.
او شروع به جستجوی مدارک مهم پدر کرد و کتاب انجیل را، دقیقا جایی که سالها قبل آن را گذاشته بود، دید.در حالیکه اشک میریخت،کتاب را باز کرد و شروع به ورق زدن کرد.وقتی کلمات را میخواند ، سوییچ ماشینی از لای ورقهای کتاب به زمین افتاد.
روی آن ،برچسبی با نام همان فروشنده بود ،همان فروشنده ای که میخواست ماشین را از او بخرد.روی برچسب،تاریخ فارغ التحصیلی و جمله تماما پرداخت شد، نوشته بود
چندین بار ازموهبت های الهی و پاداش عباداتمان(نیایش هایمان) به خاطر اینکه دقیقا آنطور نیستند که انتظار داریم، غافل شدیم.



تاريخ : چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, | 15:31 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |
 

Ticket Please

 

Three engineers and three accountants are traveling by train to a conference. At the station, the three accountants each buy tickets and watch as the three engineers buy only a single ticket. “How are three people going to travel on only one ticket?” asks an accountant. “Watch and you’ll see,” answers an engineer. 

بلیط لطفا!!!

سه مهندس و سه حسابدار برای شرکت در یک کنفرانس با قطار به سفر می روند. در ایستگاه، حسابدار ها می بینند که آن سه مهندس، فقط یک بلیت می خرند. یکی از حسابدار ها می پرسد: «چگونه شما سه نفر می خواهید بایک بلیت مسافرت کنید؟» یکی از مهندس ها پاسخ می دهد: «ببین و تماشا کن!»



تاريخ : چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, | 15:29 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

 

Anton Chekhov

It was a dark autumn night. The old banker was walking up and down his study and remembering how, fifteen years before, he had given a party one autumn evening. There had been many clever men there, and there had been interesting conversations. Among other things they had talked of capital punishment. The majority of the guests, among whom were many journalists and intellectual men, disapproved of the death penalty. They considered that form of punishment out of date, immoral, and unsuitable for Christian States. In the opinion of some of them the death penalty ought to be replaced everywhere by imprisonment for life. "I don't agree with you," said their host the banker. "I have not tried either the death penalty or imprisonment for life, but if one may judge a priori, the death penalty is more moral and more humane than imprisonment for life. Capital punishment kills a man at once, but lifelong imprisonment kills him slowly. Which executioner is the more humane, he who kills you in a few minutes or he who drags the life out of you in the course of many years?"

 

یك شب دلگیر پاییزی بود. بانكدار در اتاق كارش بالا و پائین می رفت و مهمانی یی را به خاطر می آورد كه پانزده سال پیش در چنین شبی برگزار كرده بود. آدم های باهوش بسیاری در مهمانی حضور داشتند و گفتگوهای جالبی در گرفته بود. در خلال گفتگوها در باره مجازات مرگ صحبت كردند. اكثر مهمان ها كه میانشان افراد روشنفكر و روزنامه نگار بسیار بودند اعدام را محكوم كردند. آنها این نوع مجازات را منسوخ، غیر اخلاقی و مغایر با مسیحیت می دانستند. به نظر عده ای باید حبس ابد در همه جا جایگزین اعدام می شد.بانكدار؛ میزبان آنها گفت: «من با شما موافق نیستم. من نه اعدام و نه حبس ابد را تجربه كرده ام اما اگر قرار بر پیش داوری باشد من اعدام را بسیار اخلاقی تر و انسانی تر از حبس ابد می دانم. اعدام بلافاصله می كشد اما حبس ابد به تدریج. كدام جلاد انسانی تر عمل می كند. آنكه شما را در عرض چند دقیقه می كشد یا آنكه طی سال های متمادی جانتان را می گیرد؟



تاريخ : چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, | 14:56 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

خداوند در زبان انگلیسی God

 

The All-knowing

خداوندعليم

The Supreme Being

خداوندتبارك وتعالي 

Omnipotent 

قادرمطلق

Lord bless us

خداازسرتقصيرات مابگذرد

Godspeed

 خدابهمراه

 God willing

 انشاالله،اگرخدا بخواهد

God forbid

خدا نكند

God bless you

خدا تورا بركت بدهد، خداعمرت بده

God bless your heart

خدا خيرت دهد

I wish to God that

خداكند كه 

God damn you

خدالعنتت كند

God damn him

 خدا لعنتش كند

God help you

خدابه دادت برسد،خدابهت رحم كند

May God help him

 خدابه دادش برسد

That’ll be the day

ای خدا چنين روزي مي رسد

You never know

 خداراچه ديدي

Who knows

 خدا راچه ديدي؟

 

برای خواندن ادامه جملات لطفا بر روی ادامه مطلب کلیک فرمائید

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, | 14:55 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |
 
 
       مطالب جدید سایت


تاريخ : دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, | 15:48 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

کلمه کلیدی در زبان انگلیسی که باید بدانیم

 
گفته میشه که۸۰٪ جمله های که در زبان انگلیسی به کار برده میشه بیشتر از این دویست کلمه رایج استفاده میشه.شما برای اینکه انگلیسی رو خوب صحبت کنید به کلمه نیاز نداریدشما باید یاد بگیرید چگونه از کلمات خوب استفاده کنید

ایا همه کلمات زیر رو میدونید؟ و ایا از انها استفاده میکنید؟

 

·  1 the

· 2 way

 · 3 of

·  4 and

·  5 a

·  6 to

·  7 in

·  8 he

·  9 have

·  10 it

·  11 that

·  12 for

·  13 they

·  14 I

·  15 with

·  16 as

·  17 not

·  18 on

·  19 she

·  20 at

·  21 by

·  22 this

·  23 we

·  24 you

·  25 do

·  26 but

·  27 from

·  28 or

·  29 which

·  30 one

·  31 would

·  32 all

·  33 will

·  34 there

·  35 say

·  36 who

·  37 make

·  38 when

·  39 can

·  40 more

·  41 if

·  42 no

·  43 man

·  44 out

·  45 other

·  46 so

·  47 what

·  48 time

·  49 up

·  50 go

·  51 about

·  52 than

·  53 into

·  54 could

·  55 state

·  56 only

·  57 new

·  58 year

·  59 some

·  60 take

·  61 come

·  62 these

·  63 know

·  64 see

·  65 use

·  66 get

·  67 like

·  68 then

·  69 first

·  70 any

·  71 work

·  72 now

·  73 may

·  74 such

·  75 give

·  76 over

·  77 think

·  78 most

·  79 even

·  80 find

·  81 day

·  82 also

·  83 after

·  84 way

·  85 many

·  86 must

·  87 look

·  88 before

·  89 great

·  90 back

·  91 through

·  92 long

·  93 where

·  94 much

·  95 should

·  96 well

·  97 people

·  98 down

·  99 own

·  100 just

·  101 because

·  102 good

·  103 each

·  104 those

·  105 feel

·  106 seem

·  107 how

·  108 high

·  109 too

·  110 place

·  111 little

·  112 world

·  113 very

·  114 still

·  115 nation

·  116 hand

·  117 old

·  118 life

·  119 tell

·  120 write

·  121 become

·  122 here

·  123 show

·  124 house

·  125 both

·  126 between

·  127 need

·  128 mean

·  129 call

·  130 develop

·  131 under

·  132 last

·  133 right

·  134 move

·  135 thing

·  136 general

·  137 school

·  138 never

·  139 same

·  140 another

·  141 begin

·  142 while

·  143 number

·  144 part

·  145 turn

·  146 real

·  147 leave

·  148 might

·  149 want

·  150 point

·  151 form

·  152 off

·  153 child

·  154 few

·  155 small

·  156 since

·  157 against

·  158 ask

·  159 late

·  160 home

·  161 interest

·  162 large

·  163 person

·  164 end

·  165 open

·  166 public

·  167 follow

·  168 during

·  169 present

·  170 without

·  171 again

·  172 hold

·  173 govern

·  174 around

·  175 possible

·  176 head

·  177 consider  

·  178 word

·  179 program

·  180 problem

·  181 however

·  182 lead

·  183 system

·  184 set

·  185 order

·  186 eye

·  187 plan

·  188 run

·  189 keep

·  190 face

·  191 fact

·  192 group

·  193 play

·  194 stand

·  195 increase

·  196 early

·  197 course

·  198 change

·  199 help

·  200 line      

 



تاريخ : شنبه 24 خرداد 1393برچسب:, | 15:43 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

 

عکس های بامزه با توضیحات خنده دار

 

عکس های خنده دار

 

دوست عزیز، تو که نتونستی، ولی ما برات درستش کردیم! :)

عکس های خنده دار

 

الهی قربون اون چشمای خوشگلت بشم من!

یه ماچ بده عزیزم ^-^

عکس های خنده دار

 

خلاقیت در عکاسی

عکس های خنده دار

 

شرح در عکس

عکس های خنده دار

 

یکی هم رد نمیشه یه متلکی چیزی بندازیم :D

عکس های خنده دار

 

پدرهای نمونه و الگو!

عکس های خنده دار

 

ز گهواره تا گور، دانش بجوی!

عکس های خنده دار

 

چند وقته اونجا ساکنی پرنده ی عزیز؟!؟

یه دکتر هم برو برای معدت! وضش خرابه!

عکس های خنده دار

 

سقفش رو باند کاری نکرده فقط!

عکس های خنده دار

 

خیار هیئتی!

عکس های خنده دار

 

نکن این کارو بیشعور… !

تو که نمیدونی اینجا چقدر می ارزه!

عکس های خنده دار

 

جدیدترین مدل سیبیل

عکس های خنده دار

 

 



تاريخ : شنبه 24 خرداد 1393برچسب:عکس خنده دار, | 15:17 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

رفاقت یعنی این... (داستان بسیار زیبا) دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود. سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی. حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد. وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است. سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت ، ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده، سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت ، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت: می دانستم که می آیی.... می دانی ؟! همیشه نتیجه مهم نیست . کاری که تو از سر عشق وظیفه انجام می دهی مهم است. مهم آن کسی است یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.



تاريخ : پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, | 11:48 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

اس ام اس های فلسفی و پندآموز سخت است برای کسی که آتش گرفته توضیح بدهی که نباید بِدَوَد . . .

 

 یک عمر در انتظاری تا بیابی آن را که درکت کند و تو را همانگونه که هستی بپذیرد و عاقبت در می یابی که او از همان آغاز “خودت” بوده ای . . . (ریچارد باخ)

 

 اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند ، ایمانتان را افزایش داده اگر با تاخیر مستجاب کند ، صبرتان را زیاد کرده و اگر مستجاب نکند ، چیز بهتری برایتان در نظر دارد . . .  

 

سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست به سوی نور که باشی سایه ها در پس تواند حتی آنگاه که ایستاده ایی . . .

 

  یک زن زیبا “چشم” را خشنود می کند و یک زن خوب “دل” را اولی یک “جواهر” است و دومی یک “گنج” . . . نه زمین باش و نه خاک ، که تو را خوار کنند وانگهی ذهن تو را پر ز مردار کنند آسمان باش که خلقی به نگاهت بخرند وز پی دیدن تو ، سر به بالا ببرند. 

 

 دنیا ، به شایستگی هایت پاسخ می دهد نه به آرزوهایت پس ، شایسته ی آرزوهایت باش!

 

  چه بسیار انسانها دیدم تنشان لباس نبود و چه بسیار لباس ها دیدم که درونش انسانی نبود . . .

 

  بیشعورها مدعی اند که عاشق خدا و دشمن شیطان اند در حالی که از رفتارشان انکار اولی و ارادت به دومی آشکار است . . . (بیشعوری-خاویر کرمنت)

 

 تلخ ترین اشکهایی که بر مزار رفتگان ریخته می شود به علت کلمات ناگفته و کارهای انجام نگرفته است (هارت بیچرانسو)

 

 گَر وا نمیکنی گِره ای خود گِره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست . . . (صائب تبریزی)

 

 در عجبم از مردمی که به دنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر میشوند و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر میشوند . حضرت علی (ع) 

 

 اگر میخواهید ازدواج کنید ، به دانشگاه بروید اما اگر میخواهید تحصیل کنید ، به کتاب خانه بروید (فرانک زاپا)

 

چیزی ویرانگرتر از این نیست که دریابیم فریب همان کسانی را خورده ایم که باورشان داشته ایم . . . (لئو بوسکالیا)



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:اس ام اس های فلسفی و پندآموز, | 11:48 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

شعر طنز معلم

قدیم تَرا معلم عزتی داشت نون معلمی چه لذتی داشت شاگردت از یه فرسخی مثل بید زهیبت معلمیت می لرزید تو مهمونی جای تو صدر مجلس زبونزد سوسن و سرو و نرگس تموم دخترای این آبادی می دیدنت تو پیرهن دامادی عزت و احترام و جایگاهی معلمی نگو ، که پادشاهی این روزا اما چی بگم ، روم سیا نداره هیچ رنگی دیگه اون حنا تو مدرسه با بچه های شیطون تو خونه هم نق نق و غرغرِ اون به خونه باز با خُلق تنگ اومدی انگاری از میدون جنگ اومدی!



تاريخ : چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, | 15:27 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

مقايسه مدرسه با فيلم های معروف

مدرسه ما : پايگاه جهنمی

 خروج از مدرسه : فرار از آلكاتراس

ديدن مدير از دور : شبهي در تاريكی

نمره بيست : افسانه آه

 مدير مدرسه : مرد 6 ميليون دلاری

 شوخي با مدير : بازي با مرگ

روز دادن كارنامه : حادثه در كندوان

چشم هايم براي تو راهي براي متقلبان : جيب بر ها به بهشت نمی روند

آنتن مدرسه : جاسوس سه جانبه

جاي سيلي معلم : دايره سرخ

دبير تربيتي : پاك باخته

صفر هاي پشت سر هم : برج مينو

اعتراض براي نمره : شليك نهايي

حياط مدرسه : پارک ژوراسيک

 زنگ ورزش : المپيک در بازداشتگاه

 شوراءدبيران : جنگ نفت کش ها 

ناظم : پليس آهني



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, | 15:17 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

جوک باحال


یه غضنفر میمیره. شب اول قبر ۶۲ تا

فرشته میان سراغش. ۲ تاشون سوال

می کردن... ۶۰ تاشون حالیش می کردن!!!

*******************************************

یه غضنفر تو آینه عکس خودشو می بینه

بعد می گه: ا...این چه آشناست ! بعد از یه ساعت

فکر کردن داد می زنه: فهمیدم... این همون

کره خریه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من!

*******************************************

به غضنفر می گن اگه دنیا رو بهت بدن

چی کار می کنی می گه من

فعلا می خوام درسمو ادامه بدم !!

*******************************************

غضنفر باباش میمیره هفتش خیلی

شلوغ می شه واسه چهلم بلیط می فروشه.

*******************************************

به غضنفر میگن ترمز ABS چیه؟

میگه تو سرعت های زیاد و سر

پیچ ها کار حضرت ابوالفضل رو می کنه!!!

*******************************************

غضنفر آشغال میره تو چشماش

سره ساعت 9 میشینه دم در .

*******************************************

پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه

!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!! پلیس

: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!!!

*******************************************

غضنفر میره کله پاچه فروشی،

یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟ غضنفر میگه:

نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم!

*******************************************

غضنفر رفته بود زیارت امام رضا.

بعد از زیارت دستش را برای احترام روی سینه اش گذاشت

و عقب عقب آمد بیرون. یه دفعه دید که خورده

به یه چیزی. نیگاه کرد، دید که یه تابلو

است و روش نوشته: تبریز 5 کیلومتر!

**************************

غضنفر داشته کباب درست

می کرده می بینه یه گربه داره نگاه

می کنه داد می زنه آی بلال شیر بلاله.

****************************

یه غضنفر میاد تهران یه دونه

پرشیا صفر می بینه میزنه شیشه

هاشو خورد می کنه صاحبش می گه چرا

این کارو کردی؟ مگه مرض داری؟ غضنفر

می گه اه مال تو بود؟ فکر کردم مال شوکته.

*****************************

غضنفر می ره هیئت راش نمی دن خودش

می ره هیئت می زنه هیچکس رو راه نمی ده.

*******************************

یک بار یک غضنفر زنگ میزنه تاکسی تلفنی

میگه اقا ماشین دارید. مردی که پشت تلفن

بوده جواب میده بله. غضنفر

میگه خوش به حالتون ما نداریم!

*********************************

غضنفر باباش میمیره میخواسته

خاکش کنه جو میگیرتش باراندازش میکنه.

*********************************

غضنفر رو برق 3 فاز می گیره پرت می کنه بلند

می شه می گه: اگه مردین یه فاز یه فازبیاین جلو.

********************************

غضنفر می ره جبهه بعد از 2 روز برمی گرده.

میگن چی شد اینقدر زود برگشتی؟

میگه: بابا اونجا به قصد کشت تفنگ بازی می کنن.

********************************

غضنفر واسه رفیقاش خالی می بنده

می گه: من هر دو هفته یک بار می رم ژاپن.

رفیقاش می گن اگه راست می گی اسم یکی

از خیابوناش رو بگو؟ غضنفر یه خورده فکر

می کنه بعد می گه: آهان خیابون شهید بروسلی.

**********************************

غضنفر میره تو خیابون می بینه نوشته

: سیو همان سیب است... میگه: دروغ

میگن پدر سگا ! خودم خوردم صابون بود!!!

************************************

غضنفر پتروس فداکار رو با دهقان

فداکار قاطی می کنه می ره انگشت

می کنه تو چشم راننده قطار.

**********************************

به غضنفر می گن شما ایمیل دارین؟

می گه نه خیلی ممنون.

من تازه غذا خوردم نوشجان!!!

***********************************

غضنفر کدو تنبل میخره میذاردش کلاس تقویتی .

***********************************

غضنفر سوار الاغ داشته میرفته.

هر کی بهش نگاه میکرده میگفت:

چیه خر دو طبقه ندیدی.

**********************************

غضنفر میره استادیوم، جای اینکه

فوتبال نگاه کنه مرتب سمت راست و

چپ بالای سرش رو با تعجب نگاه می کرده!

بهش میگن: چرا فوتبال نگاه نمیکنی؟

میگه: دنبال کلمه زنده میگردم.
********************************

غضنفر می خواسته خودکشی کنه

می ره تو گلدون می گه به من آب ندین.

************************************

غضنفر عاشق می شه روی در خونشون

تابلو می زنه بزودی در این مکان عروسی برگزار می شود.

*********************************

غضنفر رو برق می گیره مامانش می گه

ننه جون ولش نکن همین بود که باباتو کشت.

***********************************

غضنفر از تاکسی پیاده می شه درو

محکم می بنده می گه پدر سگ خودتی.

راننده میگه من که چیزی نگفتم.

غضنفر می گه بعدا که می گی.

************************************

به غضنفر میگن این خیابون کجا میره ؟

میگه من 40 ساله تو این خیابون

زندگی میکنم تا حالا ندیدم جایی بره.

***********************************

غضنفر سکه میندازه صندوق صدقات سوارش می شه.

*************************************

غضنفر می ره دزدی تفنگو می ذاره

پشت گردن یارو می گه تکون

بخوری با لگد می زنم توکمرت.

**********************************

غضنفر میره تو صف نونوایی، شاطره میگه:

نون تا اینجا بیشتر نمی‌رسه، بقیه برن.

غضنفر میگه: ببخشید میشه جمع‌تر وایسین نون به ما هم برسه.

*************************************

به غضنفر میگن: از مسافرت چی آوردی؟ غضنفر میگه: تشریف.

***********************************

غضنفر به رفیقش می گه من یه تمساح

پیدا کردم چیکارش کنم؟ میگه ببرش باغ

وحش. فردا رفقیش می گه بردیش؟

غضنفر می گه: آره. تازه امشب

هم می خوام ببرمش سینما.

*********************************

غضنفر خواب میبینه داره بازی میکنه

باباش رو میکُشه میره مرحله بعد.

از خواب بلند میشه میبینه باباش

جلوش نشسته میگه اه سیو نکردم.




نــــظـــــــريادتـــــون نــــــــــــــــــــــــره



تاريخ : پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, | 16:33 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

تحولات اسم دختر ها


از دهه 50 به قبل:

اقدس/اکرم/ملوک/بتول/کوکب/سکینه/فوزیه/خدیجه/عصمت/رباب



در دهه 60:

زهرا/فاطمه/زینب/حدیث/سهیلا/لیلا/سمیه/محبوبه/افسانه





در دهه 70:

هانیه/حانیه/مینا/ارزو/مریم/سارا/نیلوفر/کیمیا/اتنا



در دهه 80:

ژابیز/ژینوس/سینوس/پانی/شادنوش/پارسی کلا/زمزم/دلستر/اپادیپا

..

..

..

خدا به داد دهه 90 برسه



تاريخ : پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, | 16:27 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

آدرس پرسیدن غضنفر

غضنفر میره تهران میگه آقا میدان امام حسین رو بلدی؟

راننده میگه آره بابا من خودم بچه ی امام حسینم

غضنفر اشک تو چشاش جمع میشه میگه تو علی اصغری؟ماشاالله چقدر بزرگ شدی!!



تاريخ : پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, | 16:9 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

ثواب کردم

اگه گفتی اشتباهش کجاست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد

خوب دیگه نگرد
اشتباهی نداره
ثواب ختم یه قرآن را بردی
منم تو ثوابتون شریکم



تاريخ : پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, | 16:11 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

پروازهوایی

حتماً این کار را انجام بدین، نتیجش خیلی جالبه:
اول نرم افزار Word را باز کنید، بعــــــــــــــــــد شماره هواپیمایی

که روز ۱۱ سپتامبر با برج های دو قلوی نیویورک برخورد کرد را وارد بنویسید که این باشه:

Q33NY

نوشتین؟؟؟؟ خــــــب

حالا فونتشو به Wingding تغییر بدین

خلی باحال بود خدایی...



تاريخ : پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:, | 16:3 | نویسنده : علی محمّد حسین زاده |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد